گلدونه خونه ماگلدونه خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه

یاد ایام

دیروز یه مطلبی توی نوشته های سال 80-81 خودم پیدا کردم اون موقع ها خیلی دست به قلم بودم مثلا برا خودم هههههههه. چندبار هم تو مسابقات و جشنواره برنده شده بودم یادش بخیر... گفتم بذارمش اینجا تا واسم همیشه بمونه... شاید ذوق هنریم برگشت!!! آیا وقتی این خورشید طلائی با زمین سخن نمی گوید باز مجالی برای عشق می ماند!! باز غبار غم آسمان عشق را تیره کرد دیگر خورشید عشق نمی تابد و دیگر پرتوش جانهای بی مقدار ما را از محبت سیراب نمی کند دریای زندگی بدون ماهیان عشق باز در تلاطم است. دیگر قلبی برای کسی نمی تپد. دیگر گلی برای اشکهای مجنون نمی روید. دیگر پرتو صبح از دیوار عشق سرک نمی کشد. دیگر بلبلان بر درخت عشق و محبت، آواز نمی خوانند. آخر چرا؟ دیگر د...
20 آذر 1390

آغاز ماه محرم و هنوز در انتظار

تمام آزهای مربوطه رو انجام دادم و خدارو شکر مشکلی نبود. نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت چون خانم دکتر محترم دلیلی واسه سقطهای من پیدا نکرد  و بهم اجازه بارداری داد  اما............   من هنوز در کابوسهای دوبار تجربه ی تلخ خودم هستم  بنابراین تمصمیم گرفتم که برای اطمینان و صحت و سقم تشخیص خانم دکتر یه نوبت از ابن سینا بگیرم و این دوجواب رو با هم ارزیابی کنم.. در همین راستا یه تماسی با این پژوهشکده داشتم و نوبت بنده رو واسه 27 آذر تعیین کردند ( دستشون درد نکنه با این زمان بندیشون آخه این همه مدت!!!) و یعنی من همچنان باید در لیست انتظار واسه یه هدیه از طرف خداوند  باشم.... ولی هیچ کس نمی تونه منو الا...
5 آذر 1390
1